http://www.parsiblog.com/Mag/
یادداشت های سردبیر مجله پارسی نامه"> http://www.parsiblog.com/Mag/" /> http://www.parsiblog.com/Mag/">سلام. موسوی هستم ؛ سردبیر مجله پارسی نامه اینجا وبلاگ کاری من هست؛ یعنی جایی که در مورد مجله ی پارسی نامه و موضوعات مربوطه ش مینویسم... لطفا با نظراتتون سطح کارم رو بالا ببرید :) یاعلی
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 219351
کل یادداشتها ها : 3
به نام خدا
سلام
شما در مورد سرگرمی چطور فکر میکنید؟
گاهی لازمه و گاهی واجب!سرگرمی...مثل چی؟مممممم...مثل بازی...
آره خب!
بازی سرگرم کننده س.
فکر نمیکنم کسی باشه که بازی کردن رو دوس نداشته باشه!
هست؟!
البته هرکس برای خودش یه جور بازی رو دوس داره و این انتخاب نوع بازی، بستگی به خیلی چیزا داره؛
بستگی به سن آدمها، جنسیتشون، تحصیلاتشون، شغلشون و...
مثلن بچه ها با همممه چی میتونن بازی کنن.
ساده ترین چیز چیه!؟ خاک! یه مشت خاک بهشون بدین؛ ببینید چطور غرق بازی میشن! :)
اما خب! ما بزرگترا با هرچیزی بازی نمیکنیم؛ با هرکسی بازی نمیکنیم؛ هرجایی بازی نمیکنیم؛ هر وقتی بازی نمیکنیم.
درسته فرق داره! اما ما هم بازی و سرگرمی هایی برای خودمون داریم!
یکیش حرف زدنه؛ اینطور نیست؟!
حرف زدن رو دوس داریم ؛ ما رو آروم میکنه، خوشحالمون میکنه، دلمون باز میشه و...
مخصوصا وقتی که یه گوش خوب و مفت! براش پیدا کنیم :)
با هرکسی هم یه جوری حرف میزنیم.
حتی ابزار های حرف زدن هم متفاوته!
نزدیکی و دوری آدمها نمیتونه مانع حرف زدنشون بشه حتی!
قدیما اونایی که از هم فرسنگها فاصله داشتند برا هم نامه مینوشتن!
اما حالا انقدر ابزارهای ارتباطی هست که دیگه نیازی به قلم و کاغذ و چاپار و قاصد و اینا نیست!
خطوط تلفن(همراه یا ثابت) امواج ماهواره ای و... به وسیله ی تلفن، موبایل و رایانه و... میشه خیلی راحت حرف زد.
گاهی با صدا...گاهی هم با نوشتن!
امان از نوشتن!
قدیم ها نوشتن یه جورایی مقدس بود! هرکسی و هرجایی و برای هرچیزی دست به قلم نمیبرد!
بیشتر مواقع برای علم و دانش بود؛ یا احکام حکومتی و اجرایی ...
اما حالا دلایل نوشتن خیلی فرق کرده!
اون موقع که داشتیم الف یادمیگرفتیم رو یادتونه!؟ کی فکرش رو میکرد یه روز همین الف و ب بشه وسیله ی بازی ما!
گاهی مینویسیم که سرگرم بشیم، گاهی مینویسیم که دوست بشیم، گاهی مینویسیم که شناخته بشیم و...
مخصوصن تو این فضای مجازی!
سرگرم شدن یا دوست و اشنا و همفکر پیدا کردن که هیچ!
گاهی یه متن هایی میخونی که حس میکنی؛ نویسنده ش نوشته که نوشته باشه!
انگار در چشم نویسنده هر کلمه یه تیکه پازل بوده!
نویسنده ی عزیز! حواست باشه که هر کدوم از قطعه های پازل هرچی هم قشنگ باشن؛ وقتی میتونن کنار هم یه شکل زیبایی رو درست کنن که به هم مربوط باشن!
و گرنه حتی اگه ظاهرا جفت بشن و به هم بچسبن؛ لزوما نمیتونن شکل معنا داری بسازن!
بعدشم! فکر کن بیشتر کلماتت باهم جور باشن؛ اما این میون چند تا حتی یکیش هم ناجور باشه میدونی چی میشه؟!
مثل یه پازلی میمونه که اونهمه زحمت کشیدی تا همه ی تیکه ها رو پیدا کنی و درست سرجاشون بنشونی! اما حتی اگه یه قطعه این وسط گم بشه؛ یا اشتباهی چیده شده باشه فایده نداره!
بعضی از ما بزرگترا با کلمات قلمبه سلمبه ای که جایی خوندیم یا از کسی شنیدیم،یه جملاتی مینویسیم که فکر میکنیم گوش فلک رو پاره میکنه!
شاید هم فکر میکنیم داریم بازی میکنیم!
شاید تو این خیالیم که مخاطب رو بازی بدیم!
در حالی که همه ی اینها فقط توهمات من نویسنده بوده!
و این کلمات قلمبه سلمبه بودن که ما رو بازی دادن!
نویسنده جان! بپا بازی نخوریم یه وقت :)
به نام خدا
بعضی وبلاگ ها رو که میخونی بدجور به دلت میشینه!
ممکنه حتی حرفشو قبول نداشته باشی ها!
ولی حس میکنی طرف با تو صداقت داشته...انگار همین الان جلوت نشسته و داره باهات حرف میزنه.
خیلی مخاطب دارن! کلی هم نظر پا یادداشتشونه!
تا حالا به این فکر کردین که چرا بعضی وبلاگ ها بازدیدشون خیلی بالاس؟ البته دلایل مختلفی میتونه داشته باشه ها!
من به دلایل فنی و ظاهری کاری ندارم الان؛ هدفم محتوای یادداشت های اون وبلاگه!
وقتی میخوای یه فیدی بنویسی تو شبکه های اجتماعی یا یه یادداشت بذاری تو وبلاگت...
قبلش بهش فکر کن!
نه اینکه فکر کنی از چه کلماتی استفاده کنی ها! نه! اگه به چطور گفتن زیاد فکر کنی ته ته ش میشه بازی با کلمات!
- به خود موضوع فکر کن، به متنش ، به حواشیش ، به احساست در مورد اون!
- بدون رو در بایسی درموردش چی فکر میکنی؟
- فکر کن تا حالا خاطره یا تجربه ای تو اون مورد داشتی با نه!
- آیا شعر یا ضرب المثلی در موردش یادت هست؟!
خوب فکر کن!
خوب خوب... یه جوری که اگه بری جلو آینه میتونی بدون مکث چند دقیقه در موردش حرف بزنی!
- بعد بشین پشت رایانه ت.
حالا موقع رها شدنه!
- خودتو رها کن... افکارت رو بسپر به سرانگشتات تا جریان ذهنت روی کیبورد جاری بشه!
خیلی خوب! حالا کم کم تو نوشتن صاحب سبک میشی!
چون تو تکی! و نوشته ت هم خودت بوده! خود خود خودت!
پس خودت باش پلیز :)
ممکنه خیلی هاتون بگین ما هروقت پای سیستم میشینیم ؛قبلن خودمون رو آماده نکردیم که چی بنویسیم ؛
اتفاقا همیشه هم خوب از آب در میاد!
بله! حق با شماس!
ولی این یادداشتی که تو وبت گذاشتی یا فیدش کردی، موضوعیه که قبلنا کلی باهاش در ارتباط بودی، ازش خاطره داری و در گذر زمان تو ذهنت پخته بودیش!
اون موقعا که تو جریانش بودی اصلن تو این فکر نبودی که یه روز ازش استفاده کنی!
به نام خدا
احتمالن شما هم تا به حال شنیدین که مردم وقتی میخوان از یه موضوع اجتماعی انتقاد کنن میگن :
"فرهنگ سازی لازمه"!
به نظر شما :
ساختن فرهنگ یعنی چی؟
یعنی استفاده از بیل و کلنگ و فرغون و اینا؟!
راستی!
چه کسی باید فرهنگ سازی کنه؟
آیا متولی خاصی داره؟
یعنی یکی باید باشه که: صب به صب، کیلو کیلو در خونه هامون فرهنگ بذاره، بسته بندی و کادو شده! و فقط سهم ما باز کردن روبان اون محموله س؟!
به نظر شما رفتار من و شما به عنوان فردی از اجتماعمون میتونه باعث فرهنگ سازی بشه؟
در چه محیطی باید فرهنگ سازی کرد؟
آیا مختص به جای خاصی هست؟
مثلن : مدرسه یا دانشگاه؟ تلویزیون و...
سهم من و شما چیه؟
فرهنگ سازی با وبلاگ نویسی چه ارتباطی داره؟
به نظر شما؛ من و شمای وبلاگ نویس هم میتونیم چرخی از چرخه ی فرهنگ سازی رو بچرخونیم؟!
چه جوری؟
با توجه به محتوای نوشته هامون؟
یا ظاهر نوشته هامون؟
حتی عکس ها و ویدئو هایی که به اشتراک میذاریم؟!
علاقمندی یا مخالفتی که میزنیم چطور؟!
آره؟
نه؟
هرکدوم چه طوری و چند درصد؟
شما... تجربه ی موفقی در این زمینه داری؟
کار ما در پارسی نامه، انتخاب و بازنشر مطالب شماست؛ یادداشت های وبلاگی تون و فیدهای پیامرسانی تون...
آیا بازنشر مطالب و فیدها ارتباطی با فرهنگ سازی داره!
چطور؟ :)